لجبازی ...
چند روزی از لج ناهید موقع شام میرفتم اونجا دست به سیاهو سفید هم نمیزدم شاممو میومو میخوردمو میومدم خونه تا دو شب آخر دیدم هی ناهید به من و نگین میگه ان رد میشه میره یبار من داشتم به نگین میگفتم بی شعوره مامانش سریع اخماشو کشید توی هم گفت چی شده منم گفتم با گوشیمم خلاصه باز مامانشو عزیز محل من نمیذاشتن منم که اصلا با ناهید حرف نمیزدم چند شب رفتمو تیکهای ناهید و کم محلی مامانشو عزیز و تحمل کردم تا دیروز 10 تیر 94 ناهید بازهم به تیکه توی گروه تلگرام ( نرم افزار مجازی گوشی ) به من گفت ان من هم رفتم توی چت خصوصی بهش گفتم احتیاجی نیست خودتو معرفی کنی یکم بحث کردیم بعدش پیام داد به یاشار یاشارهم اصلا محل نداده بود جوابم نداده بود من زنگ زدم به مامانش یه بیست دقیقه ای صحبت کردم بی فایده چون همش طرفداریشو میکرد و علنی گفت من پسری دیگه ندارمو اونجا نیاید منم گفتم باشه و قطع کردم (رفتم خونه خوابیدم تا ساعت 9 معدمو سرم خیلی درد میکرد کلی هم گریه کرده بودم) ساعت 9 شب بود مامانش زنگ زد خونه برداشتم گفت خوابی گفتم نه گفت چرا صدات گرفته گفتم معدم درد میکنه یکم احوالپرسی کرد و قطع کرد فکر میکنم اتز کاراش پشیمون شده بود .
یه اتفاق بد دیگه که 9 تیر افتاد
چون گفته بود ترامادول مصرف میکنه شک کرده بودم چون منم در زمینه انواع مواد مخدر خیلی اطلاعات دارم نمیتونستم قبول کنم این اخلاق تندش واسه ترامادول باشه تا اینکه زد به سرم خونه رو گشتم کلی هم از خدا خواستم منو به آرامش برسون خدا کلی قسم دادم که به من بفهمون این داره چکار میکنه تا اینکه به طور اتفاقی پایهجلوی کابینت ظرفشویی رو برداشتم ودیدم اون چیزی رو که نباید میدیدم شب امد خونه از هر راهی رفتم اعتراف نکرد و آخرش مجبور شدم بهش بگم با مدرک نشونش بدم اول که گردن نگرفت ولی بعدش پذیرفت از من 1 هفته فرصت خواست که بزاره کنار
سرنوشت من اینه چاره ای ندارم جز پذیرفتنش ....
[ بازدید : 91 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]