چکیده این چند ماه ...
اکثر روزها بعد از شرکت میریم خونه یاشار اینا چون شامو عزیز آماده میکنه منو نگین هم وسایل شامو آماده میکنیمو با هم جمع میکنیم میشوریم ولی از اون روزی که من عروس اینا شدم نااهید 1 ماه که شمال بود بعدشم 2 ماه رفت تبریز جدیدا هم که امده چون میره کلاس آرایشگری دست به سیاهو سفید نمیزنه فقط کارش اینه که شب تا صبه یا بره توی گوشیش یا به منو نگین تیکه بندازه عزیزو مامان هم هی طرفداریشو کنن چند بار هی خود بخود قهرو اشتی کرد تا این آخری که باز سلام کردم جواب نداد یاشار هم به نشونه اعتراض به من گفت دیگه نمیریم اونجا خلاصه اینکه من و یکی دو روز نبرد اونجا وایییییی چشمتون روز بد نبینه عزیزو مامانش انقدر زنگ زدن به یاشار چرتو پرت گفتن که بین منو یاشار آشوب بشه خدارو شکر هم نشد تیرشون به سنگ خورد ولی باز بخاطر اینکه اوضاع آروم بشه من زنگ زدمو یاشار و برداشتم رفتم (((((((((( چند وقت پیش من چون مانتو خیلی کوتاه پوشیدمو رفته بودم شوش خرید لوازم خونه منو یاشار خونشون بحثمون شد یاشار دو سه تا سیلی به من زد فقط هم نگین و عزیزو داییشو باباش بودن که عزیز به مامانش گفته بود و مامانش هم از اینجا زنگ زده بود تبریز برای ناهید تعریف کرده بود ) توی اون بحث یاشار گفت همه چیزو به میزنم وسایلتو بردار رو منم گفتم پول پیشت به اسم منه تو برو که بعدشم یاشار به پام افتاد و کلی معذرت خواهی کرد ولی هیچ وقت از دل من نمیره بیرون ))))))))))))) خلاصه اینکه چون یاشار نرفته بود اونجا عزیزش از اون دعوای ما سواستفاده کردو بهش زنگ زده بود گفته بود انقدر زن زن نکن اون همون زنیه که گفت پول پیش به اسم منه وایی آتیش گرفته ودم آخه نمیدونید یاشار چقدر از عزیزش تعریف میکرد همش میگفت خوبه و ... اما این حرفش باعث شد از چشمم بیفته دیگه دوسش ندارم ولی بعداز چند روز که رفتیم مامان کاری کرد که ناهید امد جلو روبوسی کرد و خوب رفتاری کرد ولی متاسفانه ...
[ بازدید : 87 ] [ امتیاز : 1 ] [ امتیاز شما : ]
[ بازدید : 87 ] [ امتیاز : 1 ] [ امتیاز شما : ]