گاو بندی من و نگین ...
من و نگین بعد از هماهنگی سر سفره نشستیمم نگین گفت تو که انقدر جهیزیه داری چقدر میخوای سیسمونی بیاری منم گفتم ما رسم سیسمونی نداریم الکی گفتم یهویی مامانشو ناهید ( خواهر بزرگه و فتنه ) برگشتن فقط ماتو مبهوت منو نگاه کردن بعدشم گفتم بابای من واسه جهیزم درسته وظیفشونه و منت به کسی نیست ( حرف خود مامانشو گفتم ) ولی سنگ تموم گذاشتن فقط 5 سری روتختی دادن تا لوسترو ال سی دیو ماهواره هم دادن باباش بیچاره کلی تشکر کرد مامانشم گفت آره بخدا دسشون درد نکنه ناهید هم برگشت گفت اره من به حدیث گفتم 40 - 50 میلیون جهیزیه داشتی منم گفتم آره این همه دادن وظیفه نداشتن 100 تومن رو هم بیارن ولی بازم دسشون درد نکه با زبون بی زبونی ناهیدو نشوندم سرجاش ...
اما نگین بچه همش تعریف میکرد عکس جهیزیمو برای همه فرستاد خیلی خوشحال بود .
[ بازدید : 90 ] [ امتیاز : 5 ] [ امتیاز شما : ]