زندگی جهنمی من ...
تازه چند روز بود رفتیم سر خونه زندگیمون که آقا منو حسابی زد رگ دست خودشم با چاقو زد طوری که خونه با خون یکسان شد علی شوهرخواهرم بردش بیمارستان ولی اون شب چون آقا مواد مصرف کرده بود و نتونسته بودن عمل کنن زنگ زدم به مامانش گفت اه من امدم لوستر بخرم واسه جهیزیه چکار کنم و.. خلاصه امد فرداش من و مامانشو خواهرشو دامادشون رفتیم بیمارستان خواهرش انگار طلب کار بود حرف نمیزد ...
بعد از اون عروسی خواهرش شد 30 تیر 89 همشون بهم چشم و ابرو میمدن جهزیه و خرید و آرایشگاهو ... هیچکدومشونو به من نگفتن بعدش که رفتم تالار خالش افتاد بجونم و .... فردای عروسیشم باباش منو قبل از رفتن شست گذاشت کنار . بعد از جشن پاتختی هم بابا مامانش امدن خونم کلی داد و بیداد کردن سر منو رفتن
خلاصه اینکه فهمیدم آقا رضا کراک میکشه به بدبختی از سرش انداختم و .... یه چند ماه پاک بعدش شیشه شروع شد از همون موقع به بعد هرشب کتک هر شب تهمت بیکاری خرج ندادن فروختن طلا و... شروع شد تقریبا 1.5 سال بعد از زندگی بابا و مامانش قیدمونو زدن و میگفتن تو مقصری پسر ما شیشه ای شده تو حسودی تو پرویی تو حاضر جوابی تو...
سومین سال که وارد خونه سوم شدیم از روز اثاث کشی دعوا و کتک کاری داشتیم تا... انقدر عذابم داد که میخواستم خودکشی کنم هر روز یه عذاب از طرف مامانشو خواهرش توسط باباش نازل میشد خودش طوری شده بود که وسط خیابونها خوابش میبرد هرشب ساعت 2 .3 شب میومد توهم میزد خونه رو میگشت و من و میزد و بد و بیرهمیگفت چندبار هم با باباش حرف زدم میگفت تو مقصری تا کار بجایی رسید که یروز که من سرکار بودم وقتی رفتم خونه دیدم لوسترامو ال سی دیو و یسری از وسایلم نیست هرچی زنگ زدم باباش جوابمو نداد سریع رفتم در خونشون باباش درو بازکرد بهش گفتم اثاثای من اینجاست گفت آره گفتم خودمونو راه نمیدی 2 سال قیدشو زدید حالا حمایتش میکنید با کلی دعوا و بحث گفتن برو تا فردا صبح وسایلتو میاریم امدم خونه مامانم فردادش وسایلمو آوردن دیگه با این اتفاقات و با وجود مصرف موادش که هرروز بیشتر میشد با وجود اینکه هر چی بردمش واسه ترک فقط چند روز بود تصمیمو گرفتمو گفتم بهش طلاق کلی دعوا و بحث چند بار رفتن به دادگاه تسلیم شد .
[ بازدید : 80 ] [ امتیاز : 0 ] [ امتیاز شما : ]